استاد ناصر سبحانی و روش او در تفسیر قرآن، عنوان پژوهشی است که دانشجوی کارشناسی دانشگاه مطالعات اسلامی؛ علی صادق امربلی آن را پژوهیده‌ است؛ این مطلب در واقع بخشی است از پایان‌نامه‌ی کارشناسی وی در مطالعات اسلامی با راهنمایی استادیار دکتر محمدصابر مصطفی هموندی 2004م

مقدمه
اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمِین، وَالصَّلاةُ والسَّلامُ عَلى خَیرِ المُرسَلِین مُحَمَّدٍ(ص) وَعَلى آلِهِ وَصَحبِهِ وَمَنِ اهتَدى بِهَدیِهِ إِلى یَومِ الدِّینِ. وبعد ...
بی‌گمان قرآن برنامه‌ی همه‌ی بشریت و سرچشمه‌ای است که هرچند از آن بنوشند و در کنار آن مدتها بمانند، آبش پایان نمی‌پذیرد، بدیهی است که تفسیر استاد ناصر سبحانی از قرآن، ازجمله تفاسیر با ارزش در عصر کنونی می‌باشد، او قرآن را با زبانهای کردی، عربی و فارسی تفسیر نموده است و با این عملش خدمتی تازه و بزرگ به قرآن نمود و به جامعه‌ی کردهای مسلمان تقدیم کرد و به رسالتش جامه‌ی عمل پوشید.
از روزی که وارد حجره (مدارس سنتی اسلامی) شدم، با شخصیت و دیدگاه‌های استاد سبحانی آشنا شدم و شیفته‌ی شخصیت و نظریاتش بودم، بنا بر این همیشه مشتاق تحقیق در تفسیر او بودم، مهمترین اسباب در این باره عبارتند از:
نخست: این موضوع به کتاب خداوند ارتباط دارد؛ کتابی که ‏هیچگونه باطلی از هیچ جهتی متوجّه آن نمی‌گردد.
دوم: جامعه‌ی کردی از قدیم و حال همیشه در معرض توطئه‌های بسیاری بوده است که هدف آن، از بین بردن تمدن و تاریخ باشکوه این جامعه و فاصله انداختن میان حاضر و گذشته‌اش بوده است. خواستیم که این عمل تلاشی خاشعانه به خاطر محافظت بر نظریات یکی از دانشمندان این جامعه و عرضه کردن تفسیر متروک او باشد.
سوم: مقام و جایگاه استاد ناصر سبحانی کمتر از جایگاه دیگران نیست، بلکه شایسته‌ی تقدیر می‌باشد، خواستیم این مطلب سنگ بنای وفا در مقابل این عالم و ابراز جایگاه علمی و توضیح موضگیری اکتشافی او در خدمت به دین و ملتش باشد. و به خاطر این اسباب و سببهایی دیگر این موضوع را برگزیدم و عنوان «استاد ناصر سبحانی و روش او در تفسیر قرآن» را برایش انتخاب نمودم و آن را بعد از مقدمه به دو مبحث و یک خاتمه تقسیم نمودم.
مبحث اوّل متشکل از دو مطلب می‌باشد. مطلب اوّل: زندگانی استاد، و مطلب دوّم: به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اوّل: دیدگاه‌های ویژه‌ی استاد سبحانی در تفسیر برخی آیات و بخش دوّم: روش استاد سبحانی در تفسیر قرآن.
و در خاتمه مهمترین نتایج و توصیه‌های شایسته به ذکر را یادآور شده‌ام. و در آخر می‌گویم: این است کوشش من، از خداوند می‌طلبم آن را خالصانه برای خویش بپذیرد، بی‌گمان خداوند مرا در فایق آمدن بر سختی‌ها و مشکلات یاری نمود، پس اگر صواب باشد، آن آرزوی ما بوده است، و اگر نقصی داشته باشد در هستی کمالی جز خداوند وجود ندارد. و بیاناتم را با سخن علامه‌ بیتوشی -رحمه الله- به پایان می‌رسانم که گفته است: اگر چیزی خلاف ادب را یافتی، به این سبب است که طبعیت (ی که این جملات با آن نوشته شده است) کردی است و مطلب ارائه شده (به زبان) عربی می‌باشد. وصلى الله على سیدنا محمد وعلى آله وصحبه وسلم أجمعین.

مبحث اوّل
مطلب اوّل؛ زندگانی استاد سبحانی:
نام استاد ناصر فرزند مرحوم حاج محمدرشید کاکه احمد ملقب به سبحانی بود. این شهرت (فامیل) به تمام افراد این خانواده مربوط می‌شود و مخصوص استاد نبوده است، چرا که برادران او نیز دارای این شهرت هستند. استاد سبحانی در سال 1330ش در روستای دوریسان شهرستان پاوه در استان کرمانشاه دیده به جهان گشود. او دو برادر به نام‌های منصور و منوچهر دارد. نام مادرش (رَعنا) بود. استاد چهار فرزند دختر به نامهای نصیره، نسیبه، امینه و نجیبه دارد. نجیبه کوچکترین دختر استاد است که‌ در ایام حبس استاد به دنیا آمد و استاد نامش را نجیبه گذاشت. همسر وی نیز از اهالی روستای دوریسان و از خانواده‌ای محترم است.

دوّم؛ زندگانی استاد:
استاد سبحانی درخانواده‌ای متدین و متواضع به دنیا آمد و پرورش یافت که همانند هر روستایی دیگر متکی به کسب و درآمد و حاصل دسترنج خویش بودند. استاد سبحانی در سال ششم عمرش به مدرسه ابتدایی در روستایش وارد شد و دوره راهنمایی را در شهر پاوه به پایان رساند. سپس خداوند به دل او الهام نمود که این درس [در مدارس دولتی] را رها کرده و به تحصیل علوم دینی بپردازد تا اینکه به یک دانشمند برجسته، زاهد، فقیه و مجتهد تبدیل شود.
به خاطر محبوبیتی که نزد معلمانش داشت، به نزد پدرش آمدند و از او خواستند که فرزندش را به مدرسه بازگرداند و حتی یکی از آن معلمان متعهد شد که تمام هزینه‌های او را تا دریافت مدرک دکتری به عهده بگیرد، پدرش جواب داد مسأله مسأله‌ی مادیات نیست، بلکه مسأله قناعت قلبی در میان می‌باشد. لذا سبحانی به مدارس دولتی راضی نگشت؛ بلکه ترجیح داد به حجره‌ها و مدارس سنتی علوم دینی وارد شود، لذا در خدمت اساتید علوم دینی منطقه مشغول به تحصیل علوم دینی گردید تا اینکه موفق به دریافت اجازه‌نامه‌ی علمی شد.

سوم؛ سفرهای علمی استاد:
استاد سبحانی طبق عادت طلاب علوم دینی به شهرهایی در کردستان ایران جهت تحصیل علم و دانش مسافرت نمود، از جمله‌ شهرهای پاوه، بانه، مریوان، سنندج، و پیرانشهر و در خدمت مشهورترین علمای منطقه امثال حاج ماموستا ملازاهد پاوه‌ای، ملا فتاح نودشه‌ای و ملامحمدامین کانیسانانی تحصیل علم نمود. استاد اجازه‌نامه علمی‌اش را از استاد ملامحمدامین کانیسانانی دریافت نمود. هنگامی که از استاد ملامحمد امین پرسیدند: به کدام یک از طلبه‌هایت که موفق به اخذ اجازه‌نامه شده‌اند، افتخار می‌نمایی؟ در جواب گفت: کسی را مانند ناصر سبحانی در ذکاوت، علم و تقوا ندیده‌ام، هر وقت برای نماز صبح به مسجد می‌رفتم او را می‌دیدم که قبل از من به مسجد رفته یا او را در حالت سجده می‌دیدم که از ترس خداوند گریه می‌کند و یا کتاب می‌خواند و درسهایش را مرور می‌کند.
استاد سبحانی به پاکستان رفت و چند ماه در آنجا ماند و با برخی از پیشگامان جنبش اسلامی در دهه‌ی هشتاد میلادی ملاقات نمود و در رابطه با مسائل مهم جهان اسلام، از جمله‌ مسأله‌ی کرد با آنان سخن گفت. به ترکیه نیز مسافرت نمود و در اولین کنفرانس تشکیل رابطه‌ی اسلامی کردی جهت دفاع از حقوق کردها شرکت نمود و در آنجا به سخنرانی پرداخت و حقوق کرد و دیگر قومیت‌ها را در سایه‌ی قرآن بیان نمود و او از جمله کسانی بود که فدرالیسم برای کردستان عراق را مناسب دانست و آنرا به عنوان راه‌حل مناسب برای مسأله‌ی کردی پیشنهاد کرد.
و از جمله کسانی که استاد سبحانی در پاکستان با آنان ملاقات نمود، می‌توان نماینده جماعت اسلامی در پاکستان را نام برد. وی نشستهایی نیز با رهبران اخوان المسلمین از جمله استاد عمرتلمسانی، استاد حامد ابونصر، استاد مصطفی مشهور و دکترعبدالله عزام داشت و همچنین با امیر وقت جماعت اسلامی؛ قاضی حسین تبادل نظر نمود. با رهبران جهاد افغان از جمله یونس خالص، سیاف، گلبدین حکمتیار و برهان‌الدین ربانی نیز ملاقات نمود. همانطور که با اعضای برجسته‌ی حزب اسلامی عراق ازجمله: محمّد احمد راشد، نعمان سامرائی، دکترعادل شیوخ، اسامه تکریتی و دیگران ملاقات داشت. و در همه‌ی این نشستها به مسائل ملت کرد می‌پرداخت و آنرا برایشان توضیح می‌داد و اسباب جنگ و شروط آن در سایه قرآن و سنت را توضیح می‌داد و نظریاتی که‌ در رابطه با جهاد افغان داشت را ارائه نمود.

چهارم؛ اساتید و شاگردان استاد سبحانی:
ماموستا سبحانی سه استاد برجسته داشت که عبارت بودند از:
1. ملا فتاح نودشه‌ای،
2. ملازاهد پاوه‌ای که در سال 1354 هجری استاد عبدالکریم مدرس نیز از دست ایشان اجازه نامه‌ی فتوا و تدریس دریافت نموده‌ بود.
3. ملا محمّدامین کانیسانانی، استاد سبحانی اجازه‌نامه‌ی علمی خویش را از این استاد دریافت نمود.
استاد سبحانی حجره مخصوصی در شهر پاوه داشت که در هفته سه روز را به تعلیم و تدریس برای بانوان و سه روز دیگر را به آقایان اختصاص داده بود، به این ترتیب تعداد زیادی از خواهران و برادران از خدمت ایشان استفاده نمودند، اما بعد از صدور حکم دستگیری وی از طرف دولت وقت، نتوانست به تدریس خویش ادامه دهد.

پنجم؛ فعالیتهای سیاسی و ملی در بدو پیدایش جمهوری اسلامی علیه‌ حکومت شاهنشاهی:
استاد سبحانی با سخنرانی‌های خویش جهت تشویق مردم علیه حکومت شاهنشاهی در شهرهای پاوه، روانسر، جوانرود، کرمانشاه، مریوان و سنندج مشارکتهای فعالی داشت و در یشتر فعالیتهای آن وقت مشارکت نمود. این مشارکتها سبب شد که چندین بار از طرف دستگاه امنیتی ساواک دستگیر و زندانی شود.
استاد سبحانی با کاک احمد مفتی‌زاده و برخی دیگر از علمای سرشناس اهل سنت، رهبران کرد و سیاستمداران در گفتگو با مسئولان جمهوری اسلامی ایران در کرمانشاه، قم و تهران جهت رسیدن به راه‌حلی مناسب برای اهل سنت به صورت عمومی و ملت کرد به صورت خاص، شرکت نمود. امام خمینی وعده داد که به مطالب آنان گوش داده و مشکلات آنان را حل نماید و به‌خصوص اصل 12 قانون اساسی که بر این مسئله تأکید می‌نماید که دین رسمی اسلام و مذهب رسمی شیعه بوده و تغییر آن ممکن نمی‌باشد را اصلاح نماید. اما این وعده عملی نشد و همین مسأله‌، مقدمه‌ی تیرگی و تنش میان آنان شد. سبحانی جزو کسانی بود که در تاریخ 12/1/ 1358 با شرکت در همه‌پرسی به‌ جمهوری اسلامی رأی «آری» داده‌ بود.
در جریان حمله‌ی مخالفان به‌ پاوه‌ در سال 1358، او نقش مهمی در پاوه ایفا نمود و مشارکت وی سبب شد که شهر پاوه به دست مخالفانی که علیه جمهوری اسلامی تحریک شده بودند نیفتد. اما این موضع حکومت سبب شد که سبحانی و مفتی‌زاده مردم کرد را از خطرناک بودن قانون اساسی برحذر دارند و اهداف این قانون را برای مردم تشریح می‌کردند و اینکه چگونه سبب تعصب مذهبی شده و با شعارهای اولیه‌ی [سران] جمهوری اسلامی مخالف می‌باشد. در حالی که در بدو تشکیل‌اش قرار داشت، این سبب شد که دولت دستور دستگیری آنان را صادر نماید، اما سبحانی با مهارت و تجربیات نظامی که داشت توانست از دست آنان فرار کرده و به مدت تقریباً هشت سال مخفی بماند.
و نیز ازجمله اعمال سیاسی استاد سبحانی می‌توان به پیوستن وی به جماعت اخوان المسلمین در سال 1359ش اشاره نمود که در مدت زمانی کوتاه با توجه به مهارتی که داشت توانست به سطح یک رهبر توانا برسد و عضوی فعال در میان آنان گردد و تا زمانی که به جوار رحمت پروردگارش پیوست بر تعهدش باقی ماند. و از جمله اعمال سیاسی وی این بود که در تأسیس کنفرانس مرکزی سنی به نام شورای شمس در سال 1360ش که به صورت علنی در تهران برگزار گردید، مشارکت نمود و به عنوان نماینده‌ی مردم در استان کرمانشاه انتخاب گردید. استاد سبحانی در سال 1367ش در کنفرانس تأسیس رابطه اسلامی کردی در استانبول شرکت نمود.
واز جمله دلایل و شواهدی که بر محبت استاد با قوم و وطنش دلالت دارد، نامه‌ی مشهور وی تحت عنوان «رسالة الآلام من ارض البلایا» که آن را به نمایندگی از طرف ملت کرد به پیامبران نوشته است، می‌باشد.[این نامه توسط بایزید درویش‌پور به فارسی ترجمه و در سایتهای اینترنتی منتشر شده‌ است]. وی در آن نامه می‌گوید: چه آسان بود که این نامه با خون حلال دانسته‌ی شهدا نوشته شود اگر این خونها با سم ساخته شده در آزمایشگاههای علم شیمی مسموم نمی‌بود.
استاد در این نامه همانند دفاع حضرت موسی از بنی‌اسرائیل، از ملت کرد دفاع می‌کند.
استاد اطلاعات کاملی از پنج گوشه‌ی سرزمین ملت کرد داشته است که چه چیزهایی از قبیل ظلم، هتک حرمت و قتل زنان بر سر مردم آن می‌آید با اینکه فرعون زنان بنی اسرائیل را زنده نگه می‌داشت. در بخش دیگری از سخنانش در این نامه می‌گوید: «مثل اینکه آنان نشنیده‌اند آنچه را که خداوند بر ما بازگو می‌کند که بودن بنی اسرائیل در تحت قبضه‌ی استضعاف فرعون این را می‌طلبد که پیامبری که به سوی آنان مبعوث می‌شد دو مسئولیت داشته باشد: نخست اینکه؛ دعوت مردم و در رأس آنان فرعون به عبادت و بندگی خداوند و اجتناب از طاغوت.
دوّم: دعوت ازفرعون و پیروان او که دست از استضعاف بنی اسرائیل کشیده و آنان را به دعوتگر تحویل داده و به همراه او بفرستند. و در انتهای نامه‌اش می‌گوید: هر نقطه از سرزمین مسلمانان به شهر فرعونی از مفسدان تبدیل شده است هر چند که هیچ جای آن به پای فاجعه حلبچه در روزگار کردستان نمی‌رسد.»
ازجمله فعالیتهای ملی او این بود که توانست بیشتر کتابهای علم اصول، نحو و بلاغت را به زبان کردی شرح و توضیح دهد.

ششم؛ سیرت و فرهنگ استاد سبحانی:
بدون شک استاد سبحانی دارای اندیشه‌ای اصیل بود که توانست در بسیاری از عرصه‌ها برخی از مشکلاتی را که دانشمندان قبل از او نتوانسته بودند در آن تعمق نمایند، حل و فصل نماید، بخصوص مسائلی همچون اسماء و صفات خداوند، قضا و قدر، و اصالت وی در حرکت بی نظیرش در خواندن و مطالعه بود که دارای ذکاوتی بی نظیر، فرهنگ اسلامی گسترده و عمیق بود که علوم آلی را بیشتر از هر کس می‌شناخت با اینکه در علوم غائی عمیق بود و توانست از علوم آلی بهره جسته و آن را به عنوان وسیله ای برای خدمت به هدفش به کار بگیرد، استاد دارای خصلتهای عالی و صفات پسندیده بود، هر کس به چهره‌اش می‌نگریست، دوستش می‌داشت، ذهنی تیزبین داشت، بسیار زیرک، با نظافت و دارای آداب عالی در خوردن و نوشیدن بود، بسیار گوشت نمی‌خورد و اگر غذایی برایش آورده می‌شد که در آن گوشت بود، در صورتی که در آن هفته گوشت خورده بود برای بار دوم گوشت نمی‌خورد. اندک سخن می‌گفت و با توجه به شرایطی که در آن می‌زیست گوشه‌گیر بود و در میان مردم اندک دیده می‌شد. هرگاه سؤالی از او پرسیده می‌شد با تواضع جواب می‌داد. اندامش باریک بود؛ وزنش بین 47 و 50 کیلوگرم بود.
طبق عرف و عادت کردهای منطقه لباس کردی می‌پوشید به جز مسافرتهای خارجی که از لباس رسمی استفاده می‌نمود. سبزیجات را دوست داشت. با افراد خانواده‌اش مهربان بود به کسی ستم نمی‌کرد و حقوق کسی را پایمال نمی‌نمود، کودکانش را دوست می‌داشت و به آنان آزادی می‌داد و آنان را هرچند که او را عصبانی می‌کردند تنبیه‌ بدنی نمی‌نمود، با آنان مهربان بود و با آنان بازی می‌کرد و حقوقشان را رعایت می‌نمود و وقتی را به شوخی و بازی با آنان اختصاص می‌داد، به همسرش در امور خانه کمک می‌کرد، گلها را بسیار دوست می‌داشت.
اهل مطالعه بود و وقتش را ضایع نمی‌نمود و می‌گفت ای کاش مواد خوردنی همانند قرصهایی بود که در دهان می‌گذاشتیم و وقت ما در خوردن غذا ضایع نمی‌شد، اندک می‌خوابید، بیشتر اوقات در حال مطالعه بود و هنگامی که او را می‌دیدی که راه می‌رود به یاد آیه قرآن می‌افتادی که خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْناً»

هفتم: موضعگیریها و لطایف زندگی استاد:
در سال 1356ش به اجبار به خدمت سربازی برده شد و نظام شاهنشاهی پیشنهاد کرد که اگر او دروغ بگوید مثلاً بگوید لنگ هستم و نمی‌توانم به خدمت سربازی بروم، او را معاف خواهند نمود اما وی به خود اجازه نداد چنین دروغهایی را بگوید و ترجیح داد به خدمت سربازی تن دهد و با زبان حال می‌گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی» استاد سبحانی گفت: هنگامی که سرباز وظیفه بودم روزی [در سنندج] ما منتظر آمدن شاه بودیم و همه در صف بودیم و هنگامی که آمدن شاه به تأخیر افتاد به یکی از دوستانم گفتم: این کتاب را مطالعه می‌کنم هنگامی که شاه نزدیک شد مرا خبر ده، سپس بعد از مدتی طولانی و اتمام مطالعه به یکی از کسانی که در کنارم بود گفتم این مرد(شاه) کی خواهد آمد؟ با تعجب پرسید کجا بودی؟ شاه آمد و رفت و داریم برای برگشتن آماده می‌شویم، این حالت بر محبت و دقت وی در مطالعه دلالت می‌نماید.
هنگامی که در حال گذراندن دوران سربازی بود روزی به مسجدی رفت که ملایی در آن مسجد بوده و به چند طلبه‌ای که داشت درس می‌داد، هنگامی که استاد سبحانی از دور صدای آنان را شنید و به تدریس ملا گوش داد، فهمید که آن عالم از برخی از مسائل مهم [آن علم] سر در نمی‌آورد و برخی مسائل را اشتباه توضیح می‌دهد، لذا به نزد آنان رفت و مؤدبانه گفت: استاد! شما در فلان مسئله چنین گفتی، آیا جایز نیست که معنایش چنان باشد؟ آن استاد که در آن منطقه‌ به سیبویه (عالم مشهور نحوی) مشهور بود پرسید از کجا چنین دانشی را به دست آورده‌ای در حالی که سرباز وظیفه می‌باشی؟ سبحانی جواب داد برخی از کتابها را خوانده‌ام، آن عالم گفت: این نقد و این شرح از مردی که تنها چند کتاب خوانده باشد بعید است بلکه چنین چیزهایی را عالمی می‌تواند بداند که تمام کتابها را خوانده باشد. و از امروز به بعد شما استادم خواهی بود که مسائل پیچیده و سخت علوم شرعی را باید به من آموزش دهی.
هنگامی که از ترس حکومت وقت مخفیانه زندگی می‌کرد، روزی در محله‌ی حکمت آباد به سوی دولت آباد با دوچرخه حرکت می‌کرد، ناگهان در مسیرش با اتومبیلی تصادف نمود، سپس مشخص شد که راننده ماشین یکی از اهالی روستایش می‌باشد، راننده از دیدنش بسیار شگفت‌زده شد، چرا که زمانی طولانی بود او را ندیده بود، استاد سبحانی به او گفت این قضیه را پوشیده دار و به کسی نگو که سبحانی را دیده‌ام و من الحمدلله خوبم، آن راننده با اینکه به شایع نمودن اسرار مشهور بود تا زمانی که خبر شهادت استاد را نشنید این داستان را برای کسی تعریف نکرد.
و از جمله لطایف زندگی او این است که در خواندن، فهم و حفظ بسیار سریع بود، روزی طلبه‌های او کتاب «قصة الإیمان» از تألیفات ندیم جسر را آورده و به او گفتند این کتاب دارای اطلاعات مهمی می‌باشد و کتاب ارزشمندی است، آنگاه شب بود. هنگامی که طلبه‌ها خوابیدند و برای نماز صبح برخاستند و برای ادای نماز او را ندا دادند؛ هنگامی که آمد کتاب را نیز همراهش آورده و به آنان داد، طلبه‌ها تعجب نمودند و از او پرسیدند چرا آن را نخواندی؟ جواب داد: دیشب نخوابیده‌ام و همه‌ی آن را خوانده‌ام و برای اینکه مطمئن شوند او را امتحان کردند سپس همه پذیرفتند که آن را مطالعه نموده و حتی مطالب را با ذکرشماره صفحه می‌داند.
سید مخلص یونس مصطفی می‌گوید: در بندرعباس بودم، شخصی به من گفت: سبحانی به منزلم آمد و یک هفته در منزلم ماند در طول این هفته تمام کتاب «عقد الفرید» را که در منزلم بود مطالعه نمود و او را آزمودم مشخص شد که تمام مطالب را با شماره صفحه و جلد آن می‌داند و آن را نقد می‌نماید و گفت این کتاب مورد دسیسه قرار گرفته است.
هرکس به مناظره‌ی وی با «ملا احمد درگای شیخان» گوش دهد برایش روشن می‌شودکه استاد سبحانی واجد آداب بزرگی در زمینه مناظره می‌باشد و از شگفت‌انگیزترین چیزها در این زمینه این می‌باشد که وی بدون آمادگی قبلی و طرف مقابل برعکس وی کاملاً با آمادگی به جلسه‌ی مناظره می‌رود. و هنگامی که ملا احمد می‌گوید امام نووی در کتاب مغنی در فلان صفحه و جلد فلان چنین می‌گوید، سبحانی به او می‌گوید نه اشتباه می‌کنی در آن صفحه و آن جلد نیست بلکه در فلان صفحه و فلان جلد می‌باشد و هنگامی که حاضران تحقیق می‌کنند برایشان مشخص می‌شود که سخن استاد سبحانی صحیح است با اینکه وی تقریباً پنج سال بود که کتاب مغنی را ندیده بود.
ملا محمدامین (ملا محمود عنبی) گفت: شوق دیدار استاد سبحانی مرا به سوی وی کشاند هنگامی که به نزد وی رسیدم او داشت چیزی می‌نوشت، از روی شوخی به او گفتم: چرا به روستای «ریژآب» نمی‌آیی تا از خطبه‌هایم استفاده نمایی و همانند مردم گریه کنی؟ با لبخند به من گفت: در مورد چه چیزهایی سخنرانی می‌کنی؟ گفتم: سلسله موضوعاتی در رابطه با قیامت و در این خطبه به موضوع میزان رسیدم، استاد سبحانی خندید، پرسیدم از چه چیزی می‌خندی؟ گفت: هنگامی که قیامت بیاید و خداوند مردم ریژآب را گرد آورد و حساب و کتاب خاتمه یابد مردم آنجا از یکدیگر می‌پرسند چرا آن مناظری را که ملای عراقی از آن سخن می‌گفت ندیدیم؟ و از روی شوخی گفت: آنچه که از آن سخن گفته‌ای در روز قیامت اتفاق نمی‌افتد و خداوند سریع الحساب است.

هشتم: شهادت استاد سبحانی:
استاد سبحانی در یکی از سفرهایش به شهرستان کرمانشاه رفت و در تاریخ 16/3/1368دو روز بعد از وفات امام خمینی هنگام برگشت به دیدار برخی از دوستانش در شهرستان سنندج رفت و در منزل استاد فاروق فرساد دستگیر شد. بعداز این دستگیری دیگر هیچکس وی را ندید. صدای اعتراض در داخل و خارج ایران شنیده شد. اما در داخل کشور این بود که از سراسر ایران نامه‌هایی در محکومیت بازداشت وی به ارگانهای ذیربط فرستاده شد که ایران را از نتیجه‌ی ناگوار در صورت آزار و اذیت استاد سبحانی برحذر می‌داشتند. 42 دانشمند دینی نامه‌ای را به حکومت ایران نوشتند و آن را از کشتن مفسر قرآن بر حذر داشتند که در غیر این صورت وضعیت ایران بعد از کشتن وی وخیم خواهد بود... .
اما در سطح بین المللی به این صورت بود که برخی از علماء امثال دکتر یوسف قرضاوی نامه‌هایی را به مسئولان کشور ایران نوشته و آن را آزار و اذیت استاد سبحانی برحذرداشته و خواستار آزادی وی شدند، صدای اعتراض در کشورهای مصر، پاکستان و اروپا بلند شد، لیکن این همه اعتراض نتیجه ای در بر نداشت و هیچ تأثیری در حکمی که صادر نموده بودند ننمود و آنان را از تصمیمشان منصرف نساخت. در تاریخ26/3/ 1369 دادگاه سنندج به برادرش خبر داد که جسد برادرش را تحویل بگیرد و او را به کشتن در صورتی که این خبر را افشا کند تهدید نمودند؛ اما دیری نپائید که خبر شهادت استاد شایع شد و به گوش همه رسید. هنگامی که دانستند این خبر از طرف مردم قابل تحمل نیست؛ دولت خبر دادگاه سنندج را تکذیب نمود و گفت استاد سبحانی هنوز در حال حیات است و هرچه زودتر آزاد خواهد شد و... اما بعد از مدتی از طرف حکومت رسماً آرامگاه‌ وی به خانواده‌اش در شهر قروه نشان داده‌ شد.
استاد سبحانی راست می‌گفت؛ آنجا که همیشه می‌گفت: هرگاه دستگیر شدم دیگر منتظر برگشتن من نباشید. بعد از مدتی مشخص شد که زیر شکنجه ی سخت به شهادت رسیده است و لحظه‌ای قبل از شهادتش گفته بود: من در اینجا چیزی را می‌بینم که شماها نمی‌بینید. محمد احمد راشد در کتابش اصول الافتاء می‌گوید: «سبحانی رساله‌ی کوچکی را در نقد بعضی از نوشته‌های امام خمینی نوشته بود و این عمل را همچون یک عالم اسلامی جزء وظیفه‌ی خویش می‌دانست، در این مورد با او گفتگو نمودم و او را به آرامش و سکوت در این زمینه دعوت نمودم، او پذیرفت اما نتوانست رساله‌اش را قبل از پیوستن به دعوت نوشته بود اصلاح کند. اما کار از کار گذشته بود و همین موجب اعدام وی گشت. خداوند وی را رحمت کند.
استاد راشد ادامه می دهد: هنگامی که از برخی از مسئولان حکومتی پرسیده شد که چرا یکی از دعوتگران ما را اعدام کرده‌اند، گفتند: او را به خاطر انتقاداتی که از امام خمینی نموده‌ است، اعدام کرده‌اند نه به خاطر عضویت در دعوت اسلامی.»

مطلب دوم: آثار استاد سبحانی
آثار استاد سبحانی به دو بخش نوشتاری و شنیداری تقسیم می‌شوند و هر یک از این دو بخش به دو بخش یعنی خطی و چاپی تقسیم می‌شوند. در رابطه با آثار استاد طبق تألیف موضوعی بحث می‌کنیم.
نخست آثار وی در عقیده:
الف: جهان‌بینی اسلامی.
ب: کتاب «عقیده در قرآن» که قبل از دستگیری‌اش به نوشتن آن مشغول بود اما نتوانست آن را به پایان برساند.
ج: قضا و قدر: متشکل از دو کاست به زبان کردی می‌باشد.
د: توحید.
هـ : یک کاست با عنوان توسل و وسیله. و به‌ندایه‌تی «بندگی» 13 کاست می‌باشد (که اخیراً توسط جهانگیر ولدبیگی به فارسی ترجمه شده و انتشارات احسان آن را چاپ نموده است)
عمر عبدالعزیز در مراسمی در رابطه با زندگانی استاد سبحانی اشاره می‌کند که بیشتر از صد کاست در ارتباط با عقیده و مسائل غیبی از استاد سبحانی به جا مانده است.
ز: خداشناسی(خواناسین)22 کاست می‌باشد.
ح: ولایت و امامت: خطی است که 130 صفحه می‌باشد که در اصل در رد اظهارات یکی از علمای حکومتی [حجة الإسلام محسن قرائتی] نوشته شده است که اهل سنت را به مبارزه طلبیده بود که اگر می‌توانند تنها یک دلیل علیه‌ مسئله‌ی امامت و ولایتی که شیعه به آن متعقد است بیاورند، استاد سبحانی این کتاب را به زبان فارسی سپس عربی نوشت و در مقدمه‌اش می‌گوید: «بخاطر اینکه این امور(یعنی ولایت و امامت و مسائل مرتبط با آن) جزو امور اساسی بوده و بخاطر اینکه اصابت و عدم اصابت در آن آثار بزرگی خواهد داشت، شایسته نیست سخن گفتن در آن مورد مگر با استناد به برهانی که در قرآن سلطان نامیده شده است، لذا قرار گذاشته‌ایم که در این کتاب جز به آیات کتاب خداوند که برای صاحبان خرد، نور آشکاری هستند، به چیز دیگری استناد ننماییم.»
این کتاب مورد قبول بسیاری از متفکران شیعه و سنی قرار گرفت و از جمله کسانی که از آن متأثر شده و آراء استاد را قبول کردند می‌توان به «عبدالکریم سروش» اشاره نمود.

دوّم؛ آثار استاد سبحانی در تفسیر:
استاد سبحانی آثار زیادی در تفسیر قرآن از خود به جای گذاشت، تمام تلاشهای وی در فهم قرآن بود و تمام استنباطات وی از قرآن بود، هرگاه کتابهایش را مطالعه کنی، برایت روشن می‌شود که او حقیقتاً شخصیتی قرآنی بوده و خواستش این بوده است که با قرآن زندگی کند.

آثار وی در تفسیر عبارتند از:
الف: مقطع بندیهایى قرآن: این کتاب به زبان فارسی نوشته شده است که از سوره‌ی فاتحه شروع شده و تا سوره‌ی هود ادامه دارد، در هر سوره‌ای سبب نزول آن و واقعه‌ای را که آن سوره در ارتباط با آن نازل شده است بیان نموده سپس محور سوره را ذکر می‌کند و بعد آن سوره را به مقطعهایی تقسیم می‌نماید و بیان می‌دارد که هر مقطعی موضوع خاصی دارد و در انتها ارتباط هر سوره با سوره‌ی قبل و بعد از آن را بیان می‌نماید.
ب: استاد عمر عبدالعزیز می‌گوید: استاد سبحانی بیشتر از 180 کاست در موضوع تفسیر سوره‌های قرآن دارد، و برخی از سوره‌هایی را که استاد سبحانی مورد تفسیر قرار داده است را نام می‌بریم که در این رابطه هیأتی تشکیل شده که آن کاستها را به صورت کتاب در می‌آورند.
این سوره‌ها: 1 - الأحقاف 2- الحاقة 3- الإسراء 4- النور 5- الحجرات 6- البقرة 7- الأعراف 8- الذاریات 9- یس 10 ق 11- الکهف 12- آل عمران 13- عبس 14- النبأ 15- النازعات 16- الرعد 17- ص 18- الملک 19- التوبة 20- المائدة 21- یونس 22- الأحزاب 23- الواقعة.

سوم: آثار استاد در علوم قرآنی:
الف: علوم القرآن: رساله‌ای است خطی که ظاهراً از روی کاست پیاده شده است و به زبان فارسی می‌باشد. استاد در این رساله از مراحل کتابت قرآن، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، نزول قرآن و اسباب آن سخن می‌گوید.
ب: دو کاست در موضوع ناسخ و منسوخ به زبان عربی و کردی.
ج: دو کاست در اعجاز قرآن.

چهارم: آثار استاد در حدیث و علوم آن:
الف: شرح اربعین نووی.
ب: رساله‌ای در علوم الحدیث و آن در اصلش رساله‌ای بوده است آن را برای مجمع «السنة والسیرة» به ریاست دکتر قرضاوی نوشته است، در این رساله نظریه‌هایی در ارتباط با جمع احادیث و شروط قبول حدیث ارائه شده است.
ج: دو کاست با عنوان علوم الحدیث.

پنجم: آثار استاد در فقه:
الف: الفتاوی: خطی است که دو جلد می‌باشد، استاد در این رساله از مسائل عصری مانند بانکها، گرفتن عکس، رفتن به خدمت سربازی و دیگر مسائل حساس و مهم سخن می‌گوید.
ب: نماز : یک کاست است که استاد در آن از روح نماز با زبان کردی سخن می‌گوید.
ج: حکمتهای نماز: سه کاست است که استاد در رابطه با حکمتهای نماز بحث می‌کند.
د: فقه الزکاة یک کاست 90 دقیقه‌ای می‌باشد.
هـ : نظام اقتصادی اسلامی که 20 کاست ضبط شده می‌باشد.
و: نظام سیاسی اسلامی: 50 کاست است که استاد از نظام سیاسی در اسلام سخن می‌گوید همانطور که مفصلاً در موضوع کرد در سایه اسلام سخن می‌گوید.
ز – حکم قتال: چهار کاست می‌باشد که در اصل مناظره‌ای بین او و ملا کریکار در ارتباط با شروط قتال است که ضبط نشده بود و در انتها ملا کریکار قانع می‌شودکه فعلاً شرایط جهاد وجود ندارد و زمان زمان آن نیست. به خاطر اهمیت موضوع شاگردانش از وی خواستند که آن را تکرار نماید تا مطلب ضبط شود.
ح: شروط جهاد: این موضوع شش کاست می‌باشد که در واقع مناقشه‌ای است با عبدالقادر توحیدی در ارتباط با شروط قتال.
ی: مناظره‌ای با ملا احمد درگای شیخان در رابطه با مسائل فقهی و فکری که 11 کاسط ضبط شده می‌باشد.
ک: حج؛ 11 کاست به زبان کردی.
ل: روزه در سفر: رساله‌ای که از کاست پیاده شده است که آیات در ارتباط با این موضوع را تفسیر می‌نماید.
م: واجبات زن و شوهر در قبال یکدیگر دو کاست می‌باشد.
ن: مسائل مختص زنان شش کاست است و توسط گروهی از خواهران به صورت جزوه‌ای در آمده است.

ششم آثار استاد در اصول فقه
الف: اصول فقه هشت کاست به زبان کردی می‌باشد که توسط هیوا علی به کتاب تبدیل شده است.
ب: شرح قسمتی از کتاب جمع الجوامع

هفتم؛ آثار وی در اخلاق، وعظ و ارشاد:
الف: قیامت: به صورت یک کاست.
ب: دعوت (بانگه‌واز)، به صورت چهار کاست ضبط شده.
ج: مسئولیت داعی یک کاست.
د: 20 کاست در ارتباط با تزکیه.
هـ: اختصار کتاب تهذیب مدارج السالکین ابن‌القیم جوزیه‌.
و: تلخیص کتاب الإعتصام امام شاطبی.
هشتم: آثار متفرقه:
1- رسالة آلام من ارض البلایا.
2- سه کاست در رابطه با تشکیل احزاب در ایران.
3- شرح التلخیص که بر روی 43 کاست ضبط شده است.
4- شرح شذور الذهب 85 کاست می‌باشد.
5- تعزیه.
6- بندگی در نماز.
7- انسان و روش زندگی که توسط عبدالله علی آماده شده است.
8- عالم، علم و علما
9- و از جمله آثار وی مقالاتی می‌باشد که در مجله‌ها و روزنامه‌ها به نام حقیقی و گاهی با اسمی مستعار و گاهی نیز به نام «ن. سبحانی» نوشته می‌شد.
10- از جمله آثار استاد سبحانی این است که برنامه‌ای را برای تربیت علمای دینی در مدارس دینی طرح نمود که به پنج مرحله تقسیم می‌شد و هر مرحله‌ای دارای کتابهای مخصوصی بود. طرح وی این بود که در ذیل ذکر می‌شود و مواد این مراحل عبارت بودند از:
1- لغت: کتاب احمدی کلمات القرآن، بخشی از مفردات راغب اصفهانی، فقه اللغة صبحی صالح، بانت سعاد و قصیده‌ی بردة المدیح.
2- صرف: امثله و تصریف زنجانی، مطالعه کتاب التصریف، شرح التصریف تألیف سعد الدین تفتازانی، شذا العرف، نصف أول از شرح سید عبد الله، نصف دوم از شرح سید عبد الله.
3- نحو: عوامل جرجانی و برکوی، کتاب الهدایه، قطر الندى، با مطالعه کتاب صمدیه، شذور الذهب با مطالعه کتاب کافیه تألیف ابن الحاجب، شرح ابن عقیل یا کتاب سیوطی، حفظ ألفیه ابن مالک، مغنی اللبیب.
4- بلاغه: علوم البلاغه، عروض و تطبیق جواهر البلاغة و بقیه علوم البلاغه همراه با حل تمرینات و ترجمه دو بخش معانی و بیان در مختصر و بخش بدیع از کتاب التلخیص، خواندن بخشی از دلائل الإعجاز جرجانی.
5- اصول فقه: أصول الفقه تألیف إبراهیم النعمة، الورقات، الوجیز فی أصول الفقه، لب الأصول همراه با مطالعه الرساله‌ی امام شافعی، موافقات امام شاطبی، جمع الجوامع همراه با مطالعه الموافقات امام شاطبی.
6- علوم القرآن: کتابی در زمینه تجوید، علوم القرآن تألیف احمد عادل کمال یا الملزمة فی علوم القرآن، مباحث فی علوم القرآن تألیف صبحی صالح، مناهل العرفان.
7- علوم الحدیث: البیقونی با حفظ تیسیر مصطلح الحدیث، نزهة النظر شرح نخبة الفکر، چند فصل از مقدمه دو کتاب فتح الباری و شرح مسلم، الأحادیث الموضوعة تألیف شوکانی.
8- تفسیر و حفظ: تفسیر سوره‌های قصار با حفظ سوره‌ها، تفسیر بقیه جزء 30 با جزء 29 و حفظ آن دو از تفسیر صفوة و مختصر ابن کثیر، تفسیر نسفی جزء 27-28 با حفظ سوره‌ها، روائع البیان صابونی، کتاب فی أصول التفسیر، تفسیر بیضاوی جزء 26 با مقدمه فی ظلال القرآن و سوره الأنعام با مطالعه سوره‌های توبه و اعراف.
9- حدیث: أوراد الیوم واللیلة، المأثورات، الأربعین النوویة همراه با حفظ احادیث آن، خواندن قسمتی از ریاض الصالحین همراه با مطالعه بقیه سبل السلام ج1 و مطالعه نیل الأوطار، سبل السلام جلد دوم، خواندن بخاری ومسلم همراه با مطالعه شرحهای فتح الباری و شرح نووی بر مسلم .
10- تاریخ: نور الیقین، إتمام الوفاء، المنهج الحرکی للسیرة النبویة، رجال حول الرسول، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین ، قصص الأنبیاء، تاریخ الخلفاء ، تاریخ الأمم الإسلامیة اثر استاد نجار.
11- عقائد: مبادی إسلام و فلسفه احکام: اثر استاد مودودی، وجود الله، حقیقة التوحید از تألیفات دکترقرضاوى، المصطلحات الأربعة تألیف مودودی، مختصر العقیدة الطحاویة، الحیاة بعد الموت تألیف مودودی، الرسول تألیف سعید حوى، شرح العقائد النسفیة، العقیدة الإسلامیة تألیف حبنکة المیدانیة.
12- اخلاق: أدب المسلم، نظریة الأخلاق الإسلامیة تألیف مودودی، مطالعه مختصر منهاج القاصدین قسم أول و دوم از دستور الأخلاق.
13- فقه: فتح القریب، قسم أول از کتاب کفایة الأخیار همراه با مطالعه فقه المیسر، قسم دوم از کتاب کفایة الأخیار همراه با مطالعه الفقه المیسر، منهاج الطالبین إلى الفرائض، تکملة المنهاج الطالبین وفرائض شرح المنهج.
14- فقه الدعوة: کیف ندعو الناس، وکیف ندعو إلى الإسلام، المنطلق، مشکلات الدعوة والداعیة، العوائق والرقائق.
15- فلسفة و منطق و آداب: جلد اول از کتاب المنطق فی شکله العربی، جلد دوم از کتاب المنطق فی شکله العربی، کتاب آداب البحث والمناضرة، المقولات العشر، مطالعه قصة الإیمان از تألیفات ندیم الجسر. حفظ متون.

مطلب اوّل: نظریات استاد در تفسیر:
استاد سبحانی نظریات خاصی در تفسیر قرآن داشته است که برخی از آنها را ذکر می‌نمایم، استاد سبحانی در مسأله میراث در شرح آیه «یُوصِیکُمْ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» می‌گوید: یعنی ثلثان، نه مجموع مال، چرا که خداوند می‌فرماید: « مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» و سهم دو مؤنث با آیه زیر بیان می‌شود: « فَإِنْ کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ» پس سهم دو مؤنث دو سوم از ما ترک می‌شود، و خداوند در بیان سهم مذکر می‌فرماید: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» و نگفته است «مثلا حظ الأنثى» و اگر اینچنین می‌گفت: کل ارثیه به مذکر می‌رسید، چرا که سهم یک مؤنث نصف مال است و دو برابر سهم یک زن کل مال می‌شود.
مراسمهای شب قدر از جمله نزول قرآن، روح و فرشتگان اموری هستند که هیچ وقت تکرار نمی‌شوند، در شب قدر نزول قرآن اتفاق افتاد ولیکن احیای این شب که قرآن در آن نازل شد یادآوری است برای بار اول که فرشتگان و روح در آن نازل شدند و آن شب شب سلامتی بود، یادآوری این شب مانند زنده کردن شب اسراء، معراج یا تولد پیامبر می‌باشد و زنده کردن اینگونه شبها به این معنی نیست که پیامبر =صلی الله علیه وسلم= دوباره به آسمان عروج می‌کند یا دوباره متولد می‌شود و آن شبی که از هزار شب بهتر است دیگر تکرار نمی‌شود، و خداوند نفرموده‌ است عبادت در این شب از هزار ماه بهتر است و احادیثی که در این رابطه روایت شده‌اند نیز چنین مطلبی را بیان نمی‌کنند. و در این سوره التفات از ماضی به مضارع است که از کلمه‌ی « تَتَنَزَّلُ» مشهود است و این مانند آیه زیر است که خداوند از قوم عاد خبر می‌دهد و می‌فرماید: «سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ» در این آیه مشاده می‌شود که از گذشته به مضارع التفات شده است با علم به اینکه مسأله وعذاب خاتمه یافته است ولیکن این التفات برای جلب توجه مخاطبان است واز توضیحات استاد بر آیه «اِنَّا اَنزَلناهُ فِی لَیلةِ القَدر» روشن می‌شود که شروع نزول در شب قدر بوده است اما باقی دیگر در خلال 23 سال نازل شد، پس چرا گفت: «اَنزَلناهُ»، این چنین مستعمل است میان مردم، پس اگر از شخصی بپرسی کی نهار خوردی؟ مثلاً می‌گوید: ساعت هشت، در حالی که در ساعت هشت همه چیز خاتمه نیافته است بلکه شروع خوردن ساعت هشت بوده است، و جایز است که عمل خوردن در ساعت نُه خاتمه یافته باشد لیکن در گفتگوی محاوره‌ای شروع عمل ذکر و نهایت آن حذف می‌شود و در قرآن شروع نزول ذکر شده است در حالی که مدت نزول آن 23 سال طول کشید.
استاد سبحانی در بیان پاداش در روز قیامت می‌گوید: در روز قیامت مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند: ایمانداران که در بهشت جاویدان می‌باشند و کافران که در دوزخ جاویدان می‌باشند و کسی نیست که داخل دوزخ شود سپس از آن بیرون شود، در این نظریه با بیساری از احادیث مخالفت می‌شود ولیکن ما در اظهار این نظریه ناچاریم، چرا که صدها آیه وجود دارد که این نظریه را تأیید می‌نماید، اما آیات عبارتند از: خداوند می‌فرماید:«رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلْ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ» و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» پس مؤمنان داخل دوزخ نمی‌شوند. و در این اینجا سؤال دیگری مطرح می‌شود و آن اینکه کسی که داخل دوزخ شده سپس از آن بیرون می‌شود آیا جزو پرهیزگاران بوده است؟ اگر در جواب بگوییم بله، خداوند نیز می‌گوید: « وَإِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً» پس خداوند داخل شدن متقین در آتش را نفی کرده است، و در این رابطه آیات بسیاری وجود دارد که بر داخل شدن مستقیم ایمانداران به بهشت دلالت می‌کنند، و اینکه کسانی که در آتش داخل می‌شوند دیگر از آن بیرون نمی‌آیند، و باید به احادیثی که در این رابطه روایت شده‌اند نظر افکند، زیرا آیات بیشتر از 100 می‌باشند. لذا می‌گوییم روایت کنندگان احادیث در این رابطه را تغیر لفظ کرده‌اند، در احادیث لفظ ورود آمده که آنان آن را به دخول (داخل شدن) تغییر داده و به دخول معنی کرده‌اند.
استاد سبحانی می‌گوید: مؤمن و کافر از یکدیگر ارث می‌برند، مسلمان از کافر ارث می‌برد و کافر از مسلمان به شرطی که کافر حربی نباشد و می‌افزاید: قاعده‌ای که در این مورد گذاشته شده است که «لا یتوارث أهل الملتین» دارای اشکال می‌باشد باید اصلاح شود، چرا که آیه 8-9 سوره ممتحنه عکس آن را ثابت می‌نماید و آن بیان قطعی می‌باشد اینکه خویشاوندان غیرمؤمن از خویشاوند مؤمن خویش ارث می‌برد به شرط اینکه محارب نباشد، پس باید این قاعده به کافران محارب تخصیص داده شود خداوند در آیه سوره نساء در رابطه با میراث می‌فرماید: «لِّلرِّجَالِ نَصیِبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ* برای مردان و برای زنان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جای می‌گذارند سهمی است.» [نساء:7] این آیه عام است هم زنان را شامل می‌شود هم مردان و کسی را مختص نمی‌گرداند، با این آیه حق کافر حربی هم در ارثیه شخص نزدیک به خویش که مرده باشد ثابت می‌شود، اما چیزی به او نمی‌دهیم و اجازه نمی‌دهیم چیزی به وی برسد تا اینکه کیفری باشد برای او، زیرا از این مال برای جنگ با مسلمانان بهره می‌گیرد. اما جایز نیست کافر غیرمحارب را از سهمش محروم نمود و این تخصیص یعنی جدا کردن کافر حربی از دو آیه دیگر در سوره ممتحنه مستفاد می‌شود.
استاد سبحانی اذکار صبح و شام را بر خویش واجب می‌دانست اما شاگردانش را به آن دستور نمی‌داد و آیه زیر را دلیل وجوب آن بر خویش می‌دانست که خداوند می‌فرماید: «واذکُر رَبَّکَ بُکرَةً وَ اٌصیلاً» و همیشه مواظب طلوع و غروب آفتاب بود و در این وقت به ذکر خداوند مشغول می‌شد، و در هر شرایطی خویشتن را برای انجام این اذکار آماده می‌نمود و همه چیز حتی اجرای سخنرانی را رها می‌نمود و خود را برای منظره‌ی طلوع و غروب آفتاب آماده می‌کرد.

مطلب دوّم: روش وی در تفسیر قرآن:
استاد سبحانی روشهای خاصی برای تفسیر قرآن داشت و می‌گفت باید تفسیر قرآن هشت مرحله را طی نماید، استاد عمر عبدالعزیز این مراحل را چنین بیان می‌کند:
مرحله اول: فهم کلمات و مفردات قرآن از اصل لغت، برای این منظور از معلقات سبعه، قاموس المحیط، لسان العرب و مفردات راغب اصفهانی بهره می‌گرفت.
مرحله دوّم: استخراج محور سوره‌ای که قصد تفسیر آن را دارد و ربط دادن آن با محور سوره‌ی قبل و بعد از آن، و معتقد بود هر سوره‌ای دارای محوری خاص است که حول آن می‌چرخد و آن را مورد بررسی قرار می‌دهد.
مرحله سوم: تحقیق سبب نزول اصلی نه سبب نزول عارضی، و مقصود از سبب نزول آن نیست که در کتابها آمده است، بلکه مقصود چیزی عام تر از این است و آن تحقیق در شرایط روانی و اجتماعی که مقتضی نزول سوره یا آیه بوده است، می‌باشد.
مرحله چهارم: تقسیم سوره‌ای از قرآن به چند مقطع، که کتاب مخصوصی در این زمینه تألیف نموده است.
مرحله پنجم: برای شرح مقطعی از قرآن و استخراج حکم از آن باید از کل قرآن کمک گرفت.
مرحله ششم: ربط دادن آیه به آن به واقعیت که در آن نازل شده است.
مرحله هفتم: کمک گرفتن از احادیث صحیح تا اینکه مجملات قرآن تبیین شوند.
مرحله هشتم: با این تفکر به تفاسیر موجود نظر می‌افکنیم و از آن استفاده می‌نماییم.
و بر این باور بود که بیشتر مفسران تفسیر قرآن را از یکدیگر نقل کرده‌اند و چیز جدیدی نگفته‌اند جز تعداد اندکی از آنان.

نخست در رابطه با فهم کلمات قرآن:
اگر تفسیر استاد از برخی آیات را بخوانیم متوجه می‌شویم که عنایت زیادی به فهم کلمات قرآن داده است، ابتدا معانی و توضیحات و معانی آن کلمه در زمان جاهیلت را مورد بررسی قرار می‌دهد اینکه آن را چگونه معنی می‌کردند و معنی اصلی آن در قرآن چیست، در تفسیر سوره نبأ پیرامون معنی سُباتاً می‌گوید: در تفاسیر کلمه‌ی «سُباتاً» را «قِطَعاً» تفسیر کرده‌اند یعنی بریدن و روی گردانی از اعمال، اما بسیاری از کلماتی که با «س.ب» شروع شده‌اند دلالت بر رها کردن و نرمی ‌وجود دارد مانند «سبل، سبت و سبط» همانگونه که بناء «فُعال» برای دلالت کردن بر درد و بیماری است مانند «سُعال و عُطاس» پس در اصل لفظ این کلمه دلالت بر رها شدن و رخاوت وجود دارد، و در صیغه‌ای که بر بیماری و جمع دلالت می‌کند، بر حالتی دلالت می‌کند که اعمال را رها می‌کند و دچار سستی می‌شود مثل اینکه هلاک شده امر او مختل شده و بر حالت خویش که باید بر آن می‌بود باقی نمانده است و این در هنگام خواب تحقق می‌یابد.
استاد در تفسیر سوره یونس در شرح کلمه‌ی «الکِتاب» می‌گوید: «اهل الکتاب»، «کَتب» یعنی چسباندن دو قطعه از پوست به یکدیگر به وسیله نخی به شکلی که ممکن نباشد یکی از دیگری دور شود که در اصل لغت معنی «کتاب» این است. اما بعد از این معنای دیگری برای آن قرار داده شد و آن اینکه بعضی کلمات بر کاغذی نوشته شوند مانند «ح،ک، ی، م» که از چسپیدن این کلمات به یکدیگر نقشی به دست می‌آید که اسم حکیم است، چرا به چنین چیزی کتاب می‌گوییم؟ زیرا ما برخی کلمات را به برخی دیگر چسپانده‌ایم اما معنی آن در این آیه چنین است: یعنی ای محمّد (ص) این قرآنی را که خداوند بر تو نازل کرده است نباید بعضی از آن جدا کرده شود، بلکه کل آن هدایت است برای مردم، این قرآن یک سلسله‌ای واحد است که بعضی از آن به بعضی دیگر چسپیده است، طبیعت قرآن این را نمی‌پذیرد که به بعضی از آن ایمان آورده شود و قسمت دیگری از آن رها شود.

دوّم در ارتباط با استخراج محور سوره:
استاد سبحانی معتقد بود که هر سوره‌ای دارای محور خاصی می‌باشد که حول آن می‌چرخد و آن موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد، لذا در شروع هر سوره‌ای می‌گوید: و محور این سوره ‌این است ... در تفسیر سوره‌ی احزاب می‌گوید: «محورهای این سوره عبارتند از: وجوب التزام به احکام، توصیه‌هایی که تطبیق آن جهت دور کردن هر منکر اخلاقی از زندگی فرد مؤمن و جامعه ایمانی واجب است و همچنین تخلق به همه اخلاقهای نیکو و انجام همه اعمال نیک که واجب است فرد مؤمن و جامعه ایماندار جهت دفع حمله‌های دشمنان محارب و احزاب کافر به آن متصف باشد.»
و در بیان محورهای سوره بقره می‌گوید: «محور آیات این سوره عزل کردن امتی است که صلاحیت حمل امانت و دریافت هدایت را از دست داده و به جای آن امت دیگری را که لیاقت و شایستگی این مهم را داشته باشد، قرار دادن است.»
و در محور سوره آل عمران می‌گوید: «محور آیات سوره آل عمران این است که امت برگزیده شده است به سبب اینکه در ایمان، عمل و اعتقاد برحق بوده و بر امتی که با آن به مبارزه بر خیزد به برخورداری از دو خصلت «صبر» و «تقوا» پیروز خواهد شد.»

سّوم: سبب نزول آیات:
استاد سبحانی می‌گوید: فهم قرآن بر شناخت سبب نزول آن متوقف است، و مقصود ما از سبب نزول آیات روایتهایی که در کتابهای متداول روایت شده‌اند نمی‌باشد، بلکه چیز دیگری عمیقتر از این می‌باشد و آن اینکه سبب نزول آیه یا سوره واقعیتی است که بشریت در یک برهه زمانی در آن می‌زیسته است؛ مانند اوضاع روانی و اجتماعی. زیرا گاهی بشریت در اوضاعی زندگی می‌کند که با حقیقت این امر که «خلق و امر» از آنِ خداست هماهنگی ندارد، زیرا معنی اینکه خلق و امر از آن خداست اقتضا می‌کند که واقعیت انسان بر تصوراتی از جانب خداوند سبحان بنا شود، و ارزشها و اخلاقهای وی این‌چنین باشد و هنگامی که واقعیت انسان یک واقعیت مطلوب نباشد و به خاطر اینکه خداوند سبحان عزیز و رحیم است قضیه را اینگونه رها نمی‌کند، پس عزت خداوند مقتضی هلاک نمودن آنان است و رحمت وی مقتضی بیم دادنشان می‌باشد. این واقعیت می‌طلبد که از جانب خداوند آیات یا سوره‌ای نازل شود تا اینکه این اوضاع و واقعیت را تفسیر نماید. به جز شناخت این واقعیت نمی‌توان این کلام نازل‌شده از جانب پروردگار را فهمید؛ زیرا این کلام برای مقتضای این واقعیت و معالجه‌ی آن نازل شده است. بعد از بیان این مقدمه استاد سبحانی مثالی می‌زند و می‌گوید: در اینجا مردم دچار انحراف در عقیده یا یک بیماری دیگری شده‌اند، پس این آیات نازل می‌شوند تا اینکه این درد و بیماری را توضیح دهد و داروی آنرا بیان نماید، قبل از اینکه بیماری شناخته شود، ممکن نیست که با این دارو معالجه و درمان شود. انسان چگونه می‌تواند با این دارو به درمان و معالجه بپردازد یا چگونه به دارو بودن آن پی می‌برد در حالی که بیماری را نمی‌شناسد، بنا بر این باید واقعیت روانی که مقتضی نزول این آیات است را شناخت. و این یک اصل مهم در دعوت می‌باشد، و داعی باید همیشه به اوضاع روانی و اجتماعی که مدعوین در آن زندگی می‌کنند توجه داشته باشد.
استاد سبحانی در بیان سبب نزول سوره نبأ می‌گوید: «... در مرحله‌ای میان مردم اختلاف ایجاد شد، برخی به این روز ایمان و باور داشتند، و برخی دیگر آن را انکار کرده و نسبت به آن کافر بودند ... و در میان آنان سؤالهایی پرسیده می‌شد: برخی سؤالاتی را می‌پرسیدند که نشانه‌ی انکار این روز بود و یکی دیگر از اولی سؤالی را می‌پرسید که نشانه‌ی تعجب و انکار وی بود پس این واقعیت اقتضا می‌کرد که این سوره نازل شود تا اینکه آنان را که سبب این اختلاف و این سؤالها بودند توبیخ نماید که آنان کافر بودند و اگر آن موقف شک بر انگیز آنان نمی‌بود، چنین اختلاف و سؤالهایی در رابطه با این قضیه که واضح و روشن است پیش نمی‌آمد، پس خداوند آنان را توبیخ نموده و از چنین اختلافی منع می‌نماید، چرا که روزی خواهد آمد که به حقیقت این امر که در آن به اختلاف پرداختند پی خواهند برد. بعد از این اعلان و انذار لازم بود که برای آنان مفصلاً آن قضیه‌ای که آنان را از آن می‌ترساند، بیان نماید و همچنین با اشاره به آیات آفاق و انفس که بر وجوب آمدن چنین روزی دلالت می‌کنند بیان شود. و بعد از ذکر ظروف و شرایطی که این سوره در آن نازل شده است، فایده شناخت سبب نزول که همان ربط دادن این سوره با واقعیت است را بیان کرده و می‌گوید: لازم است که هنگام دعوت ملاحظه کنیم چه زمانی مانند این اوضاع اختلاف روی می‌دهد؟ و گاهی هم در حقیقت قضیه یعنی وقوع روز قیامت هیچگونه اختلافی ندارند بلکه در چیز دیگری اختلاف نظر دارند، مانند اینکه گروهی سخن حق بگویند و آن اینکه در روز قیامت به جز ایمان و عمل صالح چیز دیگری فایده نمی‌رساند. اما گروه دیگری باطلهایی را سر هم کرده و بگویند شفاعت‌کنندگان برای ایشان شفاعت می‌نمایند. هرچند که عمل صالحی را هم انجام نداده باشند. و دیگر انواع اختلافها، در اینگونه موارد مناسبت دارد که این سوره برای مردم تفسیر و توضیح داده شود، تا اینکه مؤمن به وظیفه‌اش عمل کرده باشد.
چهارم: تقسیم آیات سوره و گروه‌بندی آن: گفتیم یکی از روشهای تفسیری استاد سبحانی این بوده است که هر سوره را به مقاطع و مباحث و فصلها تقسیم می‌نمود و برای هر سوره مقدمه و خاتمه‌ای را مشخص کرد و از این روش در تفسیر قرآن کریم کمک می‌گرفت، مثلاً در سوره بقره می‌گفت: «این سوره به یک مقدمه، سه فصل و یک خاتمه تقسیم می‌شود و خود مقدمه نیز به چند مقطع تقسیم می‌شود و همچنین سه فصل آن نیز به بخشهای مختلف تقسیم می‌شوند. اما مقدمه تا انتهای آیه سی و نُهُم می‌باشد قبل از آیه « یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ». فصل اول از آیه چهلم شروع و با انتهای آیه صد و سوم خاتمه می‌یابد.
فصل دوّم از آیه صدو چهارم شروع و با انتهای آیه صدو شصت و دوم خاتمه می‌یابد. فصل سوم از آیه صد و شصت و چهارم شروع می‌شود و تا صد و هشتادو سه ادامه می‌یابد و باقی آیات دیگر خاتمه‌ی سوره می‌باشند.
و در مقدمه ابلاغ هدایت و بیان مواقف اتخاذ شده از جانب مردم بیان می‌شود آنجا که هدایت را ذکر می‌کند و بیان می‌دارد که مواقف اتخاذ شده از طرف او سه تا می‌باشند. اما فصل اول دعوت ویژه‌ای است از بنی اسرائیل که شایسته‌ترین مردم به هدایت یافتن به وسیله‌ی این دعوت و یادآوری نعمتهایی که از جانب خداوند به آنان داده شده است، می‌باشد و اما فصل دوّم مقدمه‌ای است برای جایگزینی امت جدید به جای امتی که شایستگی حمل امانت را از دست داده و باطل نمودن تلاشهای این امت که سرکشی و حسادت باعث شد که هرآنچه در توان دارد جهت باز داشتن امت جدید از هدایت یافتن و حمل امانت دریغ نورزد. استاد سبحانی در بیان مقصد فصول توضیحاتش را ادامه می‌دهد و در بیان مقصد فصل سوم می‌گوید: «... این فصل بیان ویژگیهای امت تازه‌ای است که شایستگی حمل امانت را پیدا کرده و جای امت قبلی را بگیرد، آنجا که ویژگیهای آن در اعتقادات و تصورات از جهت نظری و عملی و در بیان ارزشهای اخلاقی و احکام در میادین مختلف زندگی را بیان می‌نماید.»
و در مورد خاتمه‌ی سوره می‌گوید: «... همانا این امت شایسته است برای حمل آن امانت و مسؤولیتی که حمل کرده است و مستحق آن است که به آن سپرده شود، پس خداوند از گناهان آن درگذرد و نیکیهایش را بپذیرد تا اینکه رستگار شود.» اگر به سوره‌ی احزاب بنگریم می‌بینیم که روش خویش در سوره بقره را دنبال کرده است، می‌گوید: «هشت آیه اوّل سوره احزاب مقدمه‌ای کوتاه در واجب گردانیدن التزام به توجیهات احکام که دعوت به پرهیز از آنچه باید از آن پرهیز نماید از قبیل منکرات، می‌باشد.
آیه نُه تا انتهای آیه بیست و هفتم آنچه که بر سر احزاب در میدان قتال آمد را به ما یادآور می‌شود. این چنین ادامه می‌دهد تا اینکه به مقطع آخر از این سوره می‌رسد پس می‌گوید: از آیه شصت و نُه تا آخر در آن توصیه‌هایی برای مؤمنان و بیان عظمت امانت و مسؤولیت و سرانجام کسانی که امانتداری را رعایت نموده و کسانی که آن را رعایت نمی‌نماید، شده است.»
اگر به سوره نبأ نظر بیفکنیم می‌بینیم که عنوان ویژه‌ای را برای آن ارائه داده است که آیات این سوره را به ترتیب زیر تقسیم بندی می‌کند:
1- (1-3) اشاره است به واقعیتی که مقتضی نزول این سوره بوده و سرزنش کردن کافران به خاطر مشغول شدن به این موضوع.
2- (4-5) بیم دادن آنان است از اینکه اگر بر این روش مداومت داشته باشند، پس سؤال‌کنندگان و اختلاف برانگیزان معاقبه خواهند شد.
3- (6-16) اشاره به آیات آفاق و انفس بر امکان وقوع قیامت است که دعوت به حکمت می‌باشد.
4- (17- 36) موعظه‌ی حسنه و باقی آیات جدال به آنچه که بهتر است، می‌باشد.

پنجم تفسیر قرآن با قرآن:
استاد سبحانی هنگامی که آیاتی را تفسیر می‌نماید آن را به دور از آیات دیگر تفسیر نمی‌نماید بلکه تمام آیات مرتبط با آیه مورد تفسیر را ذکر نمود، و رابطه آیات با یکدیگر را توضیح می‌دهد سپس آیه‌ی مورد نظرش را تفسیر می‌نماید. اگر تفسیر وی را بخوانیم مثالهای زیادی را می‌بینیم، از جمله تفسیر آیه‌ی «یُدَبِّرُ الاَمرَ ما مِن شَفِیعٍ اِلاَّ مِن بَعدِ اِذنِهِ» هنگامی که شخص مجرمی در این دنیا به دادگاه برده می‌شود اندیشه می‌کند که از یکی از دو چیزی یعنی؛ جهل حاکم یا شهوت وی استفاده کند، لذا به دامن شفاعت‌کنندگان و واسطه‌ها دستاویز می‌شود تا اینکه خویش را از کیفر نجات دهد. اما در دادگاه خداوند هیچگونه جهالت و پیروی از شهوات وجود ندارد؛ لذا هیچ نیازی به شفاعت‌کننده وجود ندارد بلکه همه به تنهایی به میدان محشر می‌آیند آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَ کُلٌّ آتِیهِ یومَ القِیامَةِ فَرداً»
اگر کسی بر این باور باشد که فلانی او را از کیفر خداوند نجات داده و از او دفاع می‌کند، این واقعاً ضربه‌ی بزرگی است در عقیده و فرد را در شرک داخل می‌نماید، اگر در دنیا کسی را به عنوان شفاعت‌کننده برای خویش تعیین نماییم؛ این ادعای دانستن غیب است، و اگر بگوییم فلانی سخنش نزد خداوند مقبول است به این معنی است که بگوییم فلانی فرزند خداست همانطور که یهود و نصاری گفتند مسیح یا عزیر -علیهما السلام- فرزندان خدا هستند.
خداوند می‌فرماید: اگر جبرئیل با اینکه جزو فرشتگان مقرب است، چنین مخالفتی بنماید سزایش چنین و چنان است. و خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: اگر بر ما افترا ببندی سزایت چنین است:« إِذاً لأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً» و اولین کسی در روز قیامت محاسبه و بازخواست می‌شود پیامبر(ص) یعنی نزدیکترین مقربین درگاه الهی می‌باشد، پس (ادعای اینکه کسی معین) شفاعت می‌نماید به این معنی است که بگویند: ما فرزندان خداییم و یا اینکه مرتکب گناه بشوی و بگویی ما از امت محمّد(ص) می‌باشیم. این شرک و تعطیل نمودن دین الهی است. اما نوع دیگری از شفاعت مقبول وجود دارد و آن اینکه اعتقاد داشته باشی کسانی هستند که با اجازه خداوند برای مؤمنان دعای خیر می‌نمایند؛ فرد بعد از اخذ اسباب و وسایل مشروع، نتیجه کار را به خدا سپرده و بندگان صالح خدا نظر به اینکه اسباب خود هیچ تأثیری در فلاح انسان ندارند، از خدا بخواهند که در اسبابی که این فرد اخذ نموده و تکلیف خود را انجام داده است، تأثیر بگذارد و این وسیله یا سبب مایه‌ی نجات وی شود، اینگونه شفاعت پسندیده است و چه بسا شفاعت پیامبر(ص) در روز قیامت کبری نیز به همین معنا باشد....

* کردستان عراق، دانشگاه صلاح‌الدین اربیل، دانشکده‌ی شریعت و مطالعات اسلامی